Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهدست آوردن
2 . (وزن) زیاد کردن
3 . دستاورد
4 . افزایش
5 . سود
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to gain
/geɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: gained]
[گذشته: gained]
[گذشته کامل: gained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهدست آوردن
جمع کردن، کسب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به دست آوردن
نفع بردن
منفعت بردن
کسب کردن
مترادف و متضاد
acquire
get
obtain
lose
to gain something
چیزی را بهدست آوردن
1. After you've gained some experience teaching abroad you can come home and get a job.
1. بعد از اینکه تو کمی تجربه تدریس در خارج (از کشور) بهدست آوردی، میتوانی برگردی و یک کار پیدا کنی.
2. The party gained over 50% of the vote.
2. (آن) حزب بیش از 50% آرا را بهدست آورد.
to gain by/from something
از چیزی (چیزی) بهدست آوردن
What do you hope to gain from the course?
امیدواری چه چیزی از این دوره بهدست بیاوری؟
2
(وزن) زیاد کردن
to gain weight
وزن زیاد کردن
I’ve gained weight recently.
اخیراً (وزن) زیاد کردهام [اخیراً چاق شدهام].
[اسم]
gain
/geɪn/
قابل شمارش
3
دستاورد
حصول
1.His gain in knowledge was impressive.
1. دستاورد او در دانش تحسینبرانگیز بود.
4
افزایش
اضافه
1.Side effects of the medication may include tiredness, headaches or weight gain.
1. عوارض جانبی دارو ممکن است شامل خستگی، سردرد یا اضافه وزن باشد.
5
سود
منفعت، بهره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استفاده
نفع
سود
منفعت
1.He only seems to be interested in personal gain.
1. به نظر میرسد که او فقط به منفعت شخصی علاقمند است.
تصاویر
کلمات نزدیک
gaily
gail
gaiety
gaia
gaggle
gain a reputation for
gain experience
gain ground
gain insight into
gain market share
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان