[عبارت]

get rid of

/gɛt rɪd ɒv/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از شر (چیزی) خلاص شدن

  • 1.Are you trying to get rid of me?
    1. داری سعی می‌کنی از شر من خلاص شوی؟
  • 2.I can't get rid of this headache.
    2. نمی‌توانم از شر این سردرد خلاص شوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان