Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رفتوآمد کردن
2 . وقت کردن (برای انجام کاری)
3 . دور زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to get around
/gɛt əˈraʊnd/
فعل ناگذر
[گذشته: got around]
[گذشته: got around]
[گذشته کامل: gotten around]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رفتوآمد کردن
گشتن، گشتوگذار کردن
informal
مترادف و متضاد
commute
1.The busses and subway make it easy to get around New York City.
1. اتوبوسها و مترو رفتوآمد در شهر نیویورک را ساده میکنند.
2
وقت کردن (برای انجام کاری)
1.I haven’t gotten around to e-mailing him yet.
1. هنوز وقت نکردهام به او ایمیل بزنم.
3
دور زدن
informal
مترادف و متضاد
avoid
overcome
1.A clever lawyer might find a way of getting around that clause.
1. یک وکیل باهوش ممکن است راهی برای دور زدن آن بند پیدا کند.
2.How are we going to get around the problem?
2. چطور میتوانیم این مشکل را دور بزنیم؟
تصاویر
کلمات نزدیک
get anywhere
get annoyed
get angry
get along with
get along like a house on fire
get arrested
get at
get away
get away from it all
get away with
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان