Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیرون رفتن
2 . بیرون آوردن
3 . پیاده شدن (وسیله نقلیه)
4 . از زیر (انجام کاری) در رفتن
5 . فرار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to get out
/gɛt aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: got out]
[گذشته: got out]
[گذشته کامل: gotten out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیرون رفتن
خارج شدن
1.In case of fire, get out by the nearest exit.
1. در موارد [حین] آتشسوزی، از نزدیکترین راه خروجی خارج شوید.
to get out of something
از جایی بیرون رفتن
Get out of my house right now.
همین الان از خانه من برو بیرون.
2
بیرون آوردن
خارج کردن
1.She opened her bag and got out a pen.
1. او کیفش را باز کرد و یک خودکار بیرون آورد.
2.We must get the children out first.
2. اول باید بچهها را بیرون بیاوریم.
3
پیاده شدن (وسیله نقلیه)
1.I opened the door and got out.
1. در را باز کردم و پیاده شدم.
2.I'll get out at the end of the road and walk from there.
2. در آخر آن خیابان پیاده خواهم شد و از آنجا (به بعد را) پیاده خواهم رفت.
4
از زیر (انجام کاری) در رفتن
انجام ندادن (کاری)
to get out of doing something
از زیر انجام کاری در رفتن
I’ll go swimming with you if I can get out of cleaning my room.
با تو به شنا خواهم آمد، اگر بتوانم از زیر تمیز کردن اتاقم در بروم.
5
فرار کردن
در رفتن
1.I left the door open and the cat got out.
1. من در را باز گذاشتم و گربه در رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
get online
get one's teeth into something
get one's own way
get one's nose out of joint
get one's hands on
get out of debt
get out of hand
get out of here!
get out of someone's face
get out of the way
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان