Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مسئول دکور صحنه
2 . محکم در دست داشتن
3 . دسته
4 . محکم گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
grip
/ɡrɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسئول دکور صحنه
2
محکم در دست داشتن
محکم گرفتن
مترادف و متضاد
clutch
grasp
hold
take hold of
hold lightly
release
1.She tightened her grip on my arm.
1. او بازوی مرا محکمتر گرفت.
3
دسته
[فعل]
to grip
/ɡrɪp/
فعل گذرا
[گذشته: gripped]
[گذشته: gripped]
[گذشته کامل: gripped]
صرف فعل
4
محکم گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محکم گرفتن
1.Marie gripped my hand as we crossed the road.
1. وقتی از خیابان عبور میکردیم، "ماریا" دست مرا محکم گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
grindstone
grinding
grinder
grind to a halt
grind the meat.
gripe
gripped
gripping
griselda
grisly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان