[اسم]

ground

/grɑʊnd/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زمین

معادل ها در دیکشنری فارسی: بستر زمین
  • 1.The ground was frozen and was impossible to dig.
    1. زمین یخ زده بود و کندن آن غیرممکن بود.
above/below/under ground
بالای/زیر/زیر زمین
  • It was located 2 meters above ground.
    2 متر بالای زمین واقع شده بود.
on the ground
روی زمین
  • I found her lying on the ground.
    من او را افتاده روی زمین یافتم.
to fall to the ground
به زمین افتادن
  • He lost his balance and fell to the ground.
    او تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد.
a football/sports... ground
زمین فوتبال/ورزشی و...
  • He was arrested for drunkenness on his way to the football ground.
    او در مسیرش به سمت زمین فوتبال، به خاطر مستی دستگیر شد.

2 وجه زمینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: زمینه
common ground
وجه مشترک
  • 1. Often parents and teenagers find they have little common ground.
    1. والدین و نوجوانان اغلب متوجه می‌شوند که وجه مشترک کمی دارند.
  • 2. There is much common ground between the two writers.
    2. وجه مشترک زیادی بین آن دو نویسنده وجود دارد.

3 خاک

مترادف و متضاد soil
soft/fertile ground
خاک نرم/حاصلخیز
  • 1. My feet sank into the soft ground.
    1. پاهایم در خاک نرم فرو رفت.
  • 2. We need fertile ground for planting crops.
    2. ما به خاک حاصلخیزی برای کاشتن محصول نیاز داریم.

4 حیطه حوزه، رشته، موضوع

to cover ground
حیطه پوشش دادن
  • He managed to cover a lot of ground in a short talk.
    او توانست حیطه گسترده‌ای [حوزه زیادی] را در سخنرانی کوتاهی پوشش دهد.
to go over a ground
درباره یک موضوع صحبت کردن
  • We had to go over the same ground in class the next day.
    ما مجبور بودیم روز بعد در کلاس دوباره درباره همان موضوع صحبت کنیم.
[فعل]

to ground

/grɑʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: grounded] [گذشته: grounded] [گذشته کامل: grounded]

5 در خانه نگه‌داشتن (نوجوانان به منظور تنبیه) تنبیه کردن

to ground somebody
کسی را تنبیه کردن [نگه‌داشتن کسی در خانه به منظور تنبیه]
  • 1. You're grounded for a week!
    1. تو یک هفته در خانه حبس هستی!
  • 2. Your parents will ground you if you go home late.
    2. اگر دیر به خانه بروی، والدینت تو را تنبیه خواهند کرد.

6 به گل نشستن (کشتی) به زمین نشستن

a ship/boat grounds
کشتی/قایق به گل [زمین] می‌نشیند
  • Both boats grounded on a mud bank.
    هر دو قایق در ساحل گلی به گل نشستند.
a plane/balloon grounds
هواپیما/بالون به زمین می‌نشیند
  • The balloon was grounded by strong winds.
    بالون توسط بادهای شدید به زمین نشانده شد.

7 به گل نشاندن (کشتی)

to ground a boat/ship ...
قایق/کشتی و... را به گل نشاندن
  • 1. Muller grounded his ship on a coral reef.
    1. "مولر" کشتی‌اش را بر یک صخره مرجانی به گل نشاند.
  • 2. The fishing boat had been grounded on rocks off the coast of Cornwall.
    2. قایق ماهیگیری در صخره‌های ساحل "کورنوال" به گل نشانده شده بود.
[صفت]

ground

/grɑʊnd/
غیرقابل مقایسه

8 آسیاب‌شده چرخ‌کرده، له‌شده، کوبیده‌شده

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرخ‌کرده ساییده
ground beef
گوشت گاو کوبیده‌شده [چرخ‌کرده]
  • Add garlic and ground beef.
    سیر و گوشت گاو کوبیده‌شده را اضافه کن.
ground coffee
قهوه آسیاب‌شده
  • Instant coffee just doesn't compare with freshly ground coffee.
    قهوه قوری قابل مقایسه نیست با قهوه تازه آسیاب‌شده.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان