[فعل]

to half-ass

/hˈæfˈæs/
فعل گذرا
[گذشته: half-assed] [گذشته: half-assed] [گذشته کامل: half-assed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با بی‌دقتی انجام دادن نیمه‌کاره انجام دادن

culturally sensitive informal
to half-ass something
چیزی را با بی‌دقتی انجام دادن
  • Did you half-ass these posters? There's a bunch of misspellings.
    این پوسترها را با بی‌دقتی انجام دادی؟ چندتا غلط املایی دارد.
[صفت]

half-ass

/hˈæfˈæs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more half-ass] [حالت عالی: most half-ass]

2 سطح پایین بی‌کیفیت، نصفه و نیمه

culturally sensitive informal
  • 1.It was just a half-ass attempt, so naturally it didn't work.
    1. آن فقط یک تلاش نصفه و نیمه بود، بنابراین طبیعتاً موثر نبود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان