[اسم]

handling

/ˈhændlɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کنترل مدیریت

معادل ها در دیکشنری فارسی: رسیدگی
  • 1.This horse needs firm handling.
    1. این اسب به کنترل سفت و سخت نیاز دارد.

2 نگه داشتن (با دست) لمس کردن

3 حمل و نقل جابه‌جایی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان