Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صبر کردن
2 . محکم نگهداشتن
3 . صبر کن ببینم
4 . گوشی دستت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hang on
/hæŋ ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: hung on]
[گذشته: hung on]
[گذشته کامل: hung on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صبر کردن
informal
مترادف و متضاد
hold on
wait
1.Can you hang on for a little longer until we're finished?
1. میشود کمی بیشتر صبر کنید تا ما کارمان تمام شود؟
2.Hang on—I'm not quite ready.
2. صبر کن؛ هنوز آماده نشدم.
2
محکم نگهداشتن
محکم گرفتن، سفت چسبیدن
informal
1.Hang on to my jacket until I get back.
1. کت مرا نگهدار تا (وقتی که) من برگردم.
2.Hang on to your purse.
2. کیفت را سفت بچسب.
[حرف ندا]
hang on
/hæŋ ɑn/
3
صبر کن ببینم
[برای بیان تعجب یا نشان دادن نفهمیدن چیزی]
informal
1.Now hang on, Ed, that wasn't what we agreed at all!
1. یک لحظه صبر کن ببینم، اد، این اصلاً چیزی نبود که ما سرش توافق کرده بودیم.
4
گوشی دستت
informal
1.Hang on—I'll just see if he's here.
1. گوشی دستت؛ ببینم اینجاست یا نه.
تصاویر
کلمات نزدیک
hang gliding
hang glider
hang back
hang around
hang about
hang onto your hat!
hang out
hang out one's shingle
hang ten
hang up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان