Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (تلفن را) قطع کردن
2 . آویزان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hang up
/hæŋ ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: hung up]
[گذشته: hung up]
[گذشته کامل: hung up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(تلفن را) قطع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گوشی را گذاشتن
مترادف و متضاد
pick up
1.After I hung up I remembered what I'd wanted to say.
1. بعد از اینکه قطع کردم، یادم آمد چه میخواستم بگویم.
2.She said goodbye and hung up.
2. او گفت خداحافظ و (تلفن را) قطع کرد.
2
آویزان کردن
آویختن
1.I hung up my wash on the line.
1. لباسهای شستهام را از طناب آویزان کردم [لباسهای شستهام را روی طناب پهن کردم].
تصاویر
کلمات نزدیک
hang ten
hang out one's shingle
hang out
hang onto your hat!
hang on
hang up, please.
hang your bathrobe on the peg in the bathroom.
hang-glider
hang-gliding
hang-out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان