[صفت]

harsh

/hɑrʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: harsher] [حالت عالی: harshest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خشن سخت، زمخت

معادل ها در دیکشنری فارسی: خشن ناملایم
مترادف و متضاد grating rough screeching dulcet soft
  • 1.Hazel altered her tone of voice from a harsh one to a soft tone.
    1. "هیزل" لحن صدایش را از خشن به مهربان تغییر داد.
  • 2.The law is harsh on people who go around menacing others.
    2. قانون با آدم‌هایی که مرتب دیگران را تهدید می‌کنند، خشن برخورد می‌کند.
harsh conditions
شرایط سخت

2 تند شدید، ظالمانه

مترادف و متضاد cruel heartless inhumane severe enlightened kind
  • 1.Taking him out of the game was a bit harsh.
    1. بیرون کشیدن او از بازی کمی ظالمانه بود.
harsh criticism
انتقاد تند

3 زننده

مترادف و متضاد bright glaring flashy subdued
harsh lighting
نورپردازی زننده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان