Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اذیت کردن
2 . حملات پی درپی کردن
3 . هری (اسم کوچک مردانه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to harry
/ˈhɛri/
فعل گذرا
[گذشته: harried]
[گذشته: harried]
[گذشته کامل: harried]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اذیت کردن
بهستوه آوردن، مستأصل کردن
مترادف و متضاد
harass
1.She has been harried by the press all week.
1. او تمام هفته از دست مطبوعات بهستوه آمدهاست.
2
حملات پی درپی کردن
formal
مترادف و متضاد
harass
1.They harried the retreating army.
1. آنها پیدرپی به دشمن عقبنشسته حمله کردند.
[اسم]
Harry
/ˈhɛri/
غیرقابل شمارش
3
هری (اسم کوچک مردانه)
تصاویر
کلمات نزدیک
harrowing
harrison
harris
harriet
harrier
harsh
harsh sentence
harshly
harshness
hart
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان