[فعل]

to harry

/ˈhɛri/
فعل گذرا
[گذشته: harried] [گذشته: harried] [گذشته کامل: harried]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اذیت کردن به‌ستوه آوردن، مستأصل کردن

مترادف و متضاد harass
  • 1.She has been harried by the press all week.
    1. او تمام هفته از دست مطبوعات به‌ستوه آمده‌است.

2 حملات پی درپی کردن

formal
مترادف و متضاد harass
  • 1.They harried the retreating army.
    1. آنها پی‌در‌پی به دشمن عقب‌نشسته حمله کردند.
[اسم]

Harry

/ˈhɛri/
غیرقابل شمارش

3 هری (اسم کوچک مردانه)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان