[عبارت]

have a go

/hæv ə goʊ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 امتحان کردن

  • 1.I've never tried karate before, but I'm willing to have a go.
    1. من هرگز قبلا کاراته را امتحان نکردم، ولی تمایل دارم آن را امتحان کنم.

2 حمله کردن حمله‌ور شدن

  • 1.There were about seven of them standing round him, all waiting to have a go.
    1. حدوداً سه نفر ایستاده بودند و همه منتظر بودند حمله‌ور شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان