[عبارت]

have time on one's hands

/hæv taɪm ɑn wʌnz hændz/

1 وقت آزاد داشتن

مترادف و متضاد have time to kill
  • 1.Gina has some time on her hands, so she is taking a college course.
    1. "جینا" کمی وقت آزاد داشت، برای همین در دانشکده واحد برداشته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان