Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با سر (زمین خوردن، شیرجه زدن و...)
2 . عجولانه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
head-first
/ˌhedˈfɜːrst/
غیرقابل مقایسه
1
با سر (زمین خوردن، شیرجه زدن و...)
1.I fell head-first down the stairs.
1. من با سر از پلهها زمین خوردم.
2
عجولانه
بلافاصله
مترادف و متضاد
headlong
1.She got divorced and rushed head first into another marriage.
1. او طلاق گرفت و عجولانه وارد یک زندگی زناشویی دیگر شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
head waiter
head teacher
head start
head shrinker
head over heels in love
head-on
head-to-head
headache
headband
headbanger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان