[اسم]

herd

/hɜrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گله

معادل ها در دیکشنری فارسی: رمه گله
a herd of cows/elephants/goats
یک گله گاو/فیل/بز
[فعل]

to herd

/hɜrd/
فعل ناگذر
[گذشته: herded] [گذشته: herded] [گذشته کامل: herded]

2 به صف حرکت کردن گله‌وار حرکت دادن

  • 1.The prisoners were herded into the van.
    1. آن زندانیان، به صف، به درون ون حرکت داده شدند [آن زندانیان به صف وارد ون شدند].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان