Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گله
2 . به صف حرکت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
herd
/hɜrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رمه
گله
a herd of cows/elephants/goats
یک گله گاو/فیل/بز
[فعل]
to herd
/hɜrd/
فعل ناگذر
[گذشته: herded]
[گذشته: herded]
[گذشته کامل: herded]
صرف فعل
2
به صف حرکت کردن
گلهوار حرکت دادن
1.The prisoners were herded into the van.
1. آن زندانیان، به صف، به درون ون حرکت داده شدند [آن زندانیان به صف وارد ون شدند].
تصاویر
کلمات نزدیک
herculean
herbivorous
herbivore
herbivora
herbicide
herder
here
here are some of my portraits, landscapes and sketches.
here is her passport.
here you are.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان