[اسم]

heritage

/ˈherɪtɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میراث یادگار

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارث ارثیه میراث ماترک مرده‌ریگ
  • 1.Spain’s rich cultural heritage
    1. میراث فرهنگی غنی اسپانیا
  • 2.The building is part of our national heritage.
    2. این ساختمان بخشی از میراث ملی ماست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان