[فعل]

to highlight

/ˈhaɪlaɪt/
فعل گذرا
[گذشته: highlighted] [گذشته: highlighted] [گذشته کامل: highlighted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هایلایت کردن (مو)

معادل ها در دیکشنری فارسی: مش کردن مو
to highlight one's hair
موی خود را هایلایت کردن
  • I want to highlight my hair.
    من می‌خواهم موهایم را هایلایت کنم.

2 برجسته کردن مورد تأکید قرار دادن، مشخص کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: برجسته کردن
مترادف و متضاد emphasize
to highlight something
چیزی را موردتأکید قرار دادن [مشخص کردن]
  • 1. The manual highlights basic operation of the videotape player.
    1. آن کتابچه راهنما، عملکرد اصلی این دستگاه پخش ویدئو را برجسته کرده‌است [مشخص کرده‌است].
  • 2. The report highlighted the need for better inner-city schools.
    2. این گزارش، نیاز به مدارس درون‌شهری [مدارس مرکز شهر] بهتر را موردتأکید قرار داد.
[اسم]

highlight

/ˈhaɪlaɪt/
قابل شمارش

3 بخش جالب نقطه عطف، اوج

  • 1.The boat trip was one of the highlights of our vacation.
    1. سفر با قایق، یکی از بخش‌های جالب تعطیلات ما بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان