[فعل]

to hold off

/hoʊld ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: held off] [گذشته: held off] [گذشته کامل: held off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شروع نشدن (طوفان و باران) نباریدن (باران)

  • 1.The rain held off until after the game.
    1. باران تا بعد از مسابقه شروع نشد.

2 دست‌نگه‌داشتن کاری را انجام ندادن، به تعویق انداختن

  • 1.Could you hold off making your decision for a few days?
    1. می‌توانی تصمیم‌گیری‌ات را برای چند روزی به تعویق بیندازی؟
  • 2.We can get a new computer now or hold off until prices are lower.
    2. ما می‌توانیم الان یک کامپیوتر جدید بخریم یا دست‌نگه‌داریم تا قیمت‌ها پایین‌تر بیایند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان