Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شروع نشدن (طوفان و باران)
2 . دستنگهداشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hold off
/hoʊld ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: held off]
[گذشته: held off]
[گذشته کامل: held off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شروع نشدن (طوفان و باران)
نباریدن (باران)
1.The rain held off until after the game.
1. باران تا بعد از مسابقه شروع نشد.
2
دستنگهداشتن
کاری را انجام ندادن، به تعویق انداختن
1.Could you hold off making your decision for a few days?
1. میتوانی تصمیمگیریات را برای چند روزی به تعویق بیندازی؟
2.We can get a new computer now or hold off until prices are lower.
2. ما میتوانیم الان یک کامپیوتر جدید بخریم یا دستنگهداریم تا قیمتها پایینتر بیایند.
تصاویر
کلمات نزدیک
hold it down
hold hands
hold down
hold back
hold a ceremony
hold on
hold on, please.
hold one's breath
hold one's head high
hold one's horses
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان