[اسم]

horizon

/həˈraɪzən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (خط) افق

معادل ها در دیکشنری فارسی: افق خط افق
  • 1.We could see a ship on the horizon.
    1. می‌توانستیم کشتی‌ای را در افق ببینیم.

2 حوزه فکری بینش

  • 1.Traveling certainly broadens your horizons.
    1. سفرکردن قطعا بینش شما را وسیع می‌کند.

3 آینده نزدیک

  • 1.Economic recovery is on the horizon.
    1. بهبود اقتصادی در آینده نزدیک عملی خواهد شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان