[صفت]

horsey

/ˈhɔrsi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: horsier] [حالت عالی: horsiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 علاقه‌مند به اسب و اسب‌سواری وابسته به سوارکاری

informal
  • 1.He comes from a very horsey family.
    1. او در یک خانواده بسیار علاقه‌مند به اسب و اسب‌سواری بزرگ شده‌است.

2 مانند اسب اسب‌سان

  • 1.She had a long, horsey face.
    1. او چهره‌ای دراز و شبیه اسب داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان