[اسم]

hotel

/hoʊˈtel/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هتل

معادل ها در دیکشنری فارسی: هتل
مترادف و متضاد hotel inn tavern
  • 1.a 4-star hotel
    1. یک هتل 4 ستاره
  • 2.hotel guests
    2. مهمان‌های هتل
to stay at/in a hotel
در یک هتل ماندن
  • We stayed in a hotel near the beach.
    ما در هتلی نزدیک ساحل ماندیم.
to check/book into a hotel
به هتل رفتن
  • He checked into the hotel a little after 2 pm.
    او کمی بعد از ساعت دو شب به هتل رفت.
to check out of a hotel
از هتل خارج شدن [تسویه حساب کردن]
  • We packed and checked out of the hotel.
    ما وسایلمان را جمع کردیم و از هتل رفتیم.
کاربرد واژه hotel به معنای هتل
واژه hotel به ساختمان بزرگی گفته می شود که دارای اتاق های فراوان است و مردم معمولا به صورت موقت در آن اقامت می کنند و پول اتاق و غذای خود را می پردازند. مثلا:
"a five-star hotel" (یک هتل پنج ستاره)
"a luxury hotel" (یک هتل لوکس)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان