[فعل]

to hurl

/hɜrl/
فعل گذرا
[گذشته: hurled] [گذشته: hurled] [گذشته کامل: hurled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (با شدت) پرت کردن پرتاب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انداختن پرت کردن
مترادف و متضاد throw
  • 1.She hurled the book across the room.
    1. آن کتاب را به آن طرف اتاق پرت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان