Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تشخیص دادن
2 . مشخص کردن
3 . پیدا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to identify
/aɪˈdɛntəˌfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: identified]
[گذشته: identified]
[گذشته کامل: identified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تشخیص دادن
شناسایی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شناسایی کردن
باز شناختن
formal
مترادف و متضاد
ID
pin down
recognize
remember
spot
to identify somebody/something
کسی/چیزی را تشخیص دادن [شناسایی کردن]
1. Numerous witnesses identified the butcher as the thief.
1. شاهدهای بسیاری، قصاب را بهعنوان دزد شناسایی کردند.
2. With only a quick glimpse, Reggie was able to identify his girlfriend in the crowd.
2. تنها با یک نظر اجمالی، "رجی" توانست دوستدخترش را در جمعیت تشخیص دهد.
2
مشخص کردن
formal
مترادف و متضاد
confirm
determine
verify
to identify something
چیزی را مشخص کردن
You need to identify your priorities.
شما باید اولویتهای خود را مشخص کنید.
to identify what/which…
مشخص کردن چه/کدام...
They are trying to identify what is wrong with the present system.
آنها دارند سعی میکنند مشخص کنند سیستم فعلی چه مشکلی دارد.
3
پیدا کردن
یافتن
formal
to identify something
چیزی را پیدا کردن
1. Scientists have identified the gene that causes abnormal growth.
1. دانشمندان ژنی که منجر به رشد غیرطبیعی میشود را پیدا کردهاند.
2. They identified a number of problems.
2. آنها چند مشکل پیدا کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
identification parade
identification
identifiable
identically
identical twins
identify with
identity
identity card
identity theft
ideological
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان