[عبارت]

in the soup

/ɪn ðə sup/

1 در هچل (افتادن) در دردسر (افتادن)

  • 1.Now I'm really in the soup. I broke Mrs. Franklin's antique vase.
    1. حالا واقعا در هچل افتادم. گلدان قدیمی خانم فرانکلین را شکستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان