[عبارت]

in the middle

/ɪn ðə ˈmɪdəl/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در وسط وسط

معادل ها در دیکشنری فارسی: در اواسط
  • 1.He was standing in the middle of the room.
    1. او وسط اتاق ایستاده بود.
  • 2.This chicken isn't cooked in the middle.
    2. وسط این مرغ پخته نشده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان