[صفت]

inconsistent

/ˌɪnkənˈsɪstənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more inconsistent] [حالت عالی: most inconsistent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متناقض ناسازگار، ناهماهنگ

مترادف و متضاد consistent
  • 1.Her effort is inconsistent, sometimes she tries hard and sometimes she just gives up.
    1. تلاش او متناقض است، گاهی او سخت تلاش می‌کند و گاهی تسلیم می‌شود.
  • 2.These new facts are inconsistent with the earlier information.
    2. این اطلاعات جدید با اطلاعات قبلی متناقض است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان