Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حمله ور شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to infest
/ɪnˈfest/
فعل گذرا
[گذشته: infested]
[گذشته: infested]
[گذشته کامل: infested]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حمله ور شدن
هجوم بردن
1.The kitchen was infested with ants.
1. آشپزخانه توسط مورچه ها مورد حمله واقع شد.
2.These parasites infest the gills of freshwater fish.
2. این انگل ها به آبشش های ماهی های آب شیرین هجوم می برند.
تصاویر
کلمات نزدیک
infertility
infertile
inferno
infernal
inferiority complex
infestation
infested
infidel
infidelity
infield
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان