[فعل]

to infest

/ɪnˈfest/
فعل گذرا
[گذشته: infested] [گذشته: infested] [گذشته کامل: infested]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حمله ور شدن هجوم بردن

  • 1.The kitchen was infested with ants.
    1. آشپزخانه توسط مورچه ها مورد حمله واقع شد.
  • 2.These parasites infest the gills of freshwater fish.
    2. این انگل ها به آبشش های ماهی های آب شیرین هجوم می برند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان