Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آلوده (به آفت و جانوران موذی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
infested
/ɪnˈfɛstəd/
غیرقابل مقایسه
1
آلوده (به آفت و جانوران موذی)
1.The basement was infested with mice.
1. زیرزمین، آلوده به [پر از] موش بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
infestation
infest
infertility
infertile
inferno
infidel
infidelity
infield
infighting
infiltrate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان