[صفت]

infirm

/ɪnˈfɜːrm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: infirmer] [حالت عالی: infirmest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رنجور ضعیف، ناتوان

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناتوان
  • 1.Father was becoming increasingly infirm.
    1. پدر داشت به شدت ضعیف می شد.
  • 2.to grow old and infirm
    2. پیر و رنجور شدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان