[اسم]

inmate

/ˈɪnmeɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زندانی بیمار روانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: زندانی
  • 1.He was attacked by a fellow inmate.
    1. او توسط یک هم زندانی مورد حمله واقع شد.
  • 2.The jail has 500 inmates.
    2. زندان 500 زندانی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان