[صفت]

irregular

/ɪˈreg.jə.lər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more irregular] [حالت عالی: most irregular]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌قاعده (دستور زبان)

specialized
مترادف و متضاد regular
a table of irregular verbs
جدولی از افعال بی‌قاعده

2 نامنظم ناهموار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌رویه بی‌قاعده بی‌نظم نامنظم
مترادف و متضاد abnormal uneven regular
  • 1.They met at irregular intervals.
    1. آنها در فواصل زمانی نامنظمی (یکدیگر را) می‌دیدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان