[فعل]

to irrigate

/ˈɪrəˌgeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: irrigated] [گذشته: irrigated] [گذشته کامل: irrigated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آبیاری کردن آب‌رسانی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آب دادن آبیاری کردن مشروب کردن
  • 1.We need to irrigate the land before we plant the crops.
    1. قبل از آن که محصولات را بکاریم، باید به زمین آب‌رسانی کنیم [باید زمین را آبیاری کنیم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان