Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آدم احمق
2 . تکان ناگهانی و شدید
3 . سریع کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
jerk
/ʤɜrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آدم احمق
آدم عوضی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عوضی
مترادف و متضاد
fool
idiot
1.She is such a jerk.
1. او یک آدم احمق است.
2
تکان ناگهانی و شدید
حرکت سریع
1.The bus started with a jerk.
1. آن اتوبوس با تکانی ناگهانی و شدید روشن شد.
[فعل]
to jerk
/ʤɜrk/
فعل ناگذر
[گذشته: jerked]
[گذشته: jerked]
[گذشته کامل: jerked]
صرف فعل
3
سریع کشیدن
سریع حرکت دادن، سریع حرکت کردن
1.She jerked the door open.
1. او در را سریع کشید و باز کرد [او در را سریع باز کرد].
2.The car jerked forward.
2. آن اتومبیل سریع به جلو حرکت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
jeremy
jeopardy
jeopardize
jensen
jenny
jerkily
jerkin
jerky
jerome
jerry
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان