[اسم]

jerk

/ʤɜrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آدم احمق آدم عوضی

معادل ها در دیکشنری فارسی: عوضی
مترادف و متضاد fool idiot
  • 1.She is such a jerk.
    1. او یک آدم احمق است.

2 تکان ناگهانی و شدید حرکت سریع

  • 1.The bus started with a jerk.
    1. آن اتوبوس با تکانی ناگهانی و شدید روشن شد.
[فعل]

to jerk

/ʤɜrk/
فعل ناگذر
[گذشته: jerked] [گذشته: jerked] [گذشته کامل: jerked]

3 سریع کشیدن سریع حرکت دادن، سریع حرکت کردن

  • 1.She jerked the door open.
    1. او در را سریع کشید و باز کرد [او در را سریع باز کرد].
  • 2.The car jerked forward.
    2. آن اتومبیل سریع به جلو حرکت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان