[فعل]

to jettison

/ˈdʒetɪsn/
فعل گذرا
[گذشته: jettisoned] [گذشته: jettisoned] [گذشته کامل: jettisoned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به آب انداختن کنار گذاشتن

مترادف و متضاد discard throw overboard
  • 1.He was jettisoned as team coach after the defeat.
    1. او بعد از شکست از سمت مربیگری تیم کنار گذاشته شد.
  • 2.The captain was forced to jettison the cargo and make an emergency landing.
    2. ناخدا مجبور شد بار ها را به آب بیندازد و به صورت اضطراری لنگر بیندازد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان