Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به آب انداختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to jettison
/ˈdʒetɪsn/
فعل گذرا
[گذشته: jettisoned]
[گذشته: jettisoned]
[گذشته کامل: jettisoned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به آب انداختن
کنار گذاشتن
مترادف و متضاد
discard
throw overboard
1.He was jettisoned as team coach after the defeat.
1. او بعد از شکست از سمت مربیگری تیم کنار گذاشته شد.
2.The captain was forced to jettison the cargo and make an emergency landing.
2. ناخدا مجبور شد بار ها را به آب بیندازد و به صورت اضطراری لنگر بیندازد.
تصاویر
کلمات نزدیک
jetsam
jetliner
jetfoil
jet-lagged
jet-black hair
jetty
jew
jew's harp
jewel
jeweler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان