[فعل]

to jingle

/ˈʤɪŋgəl/
فعل گذرا
[گذشته: jingled] [گذشته: jingled] [گذشته کامل: jingled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جرینگ جرینگ صدا دادن صدای جرینگ جرینگ تولید کردن

  • 1.She jingled the coins in her pocket.
    1. او، سکه‌ها را درون جیبش جرینگ جرینگ صد داد [او با سکه‌های درون جیبش، صدای جرینگ جرینگ تولید کرد].
[اسم]

jingle

/ˈʤɪŋgəl/
قابل شمارش

2 آهنگ تبلیغاتی شعر تبلیغاتی

مترادف و متضاد slogan

3 جرینگ جیرینگ، جرنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: جیرینگ
مترادف و متضاد clink
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان