[فعل]

to jolt

/ʤoʊlt/
فعل گذرا
[گذشته: jolted] [گذشته: jolted] [گذشته کامل: jolted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکان دادن هل دادن، پرت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: لرزاندن
  • 1.The crash jolted us forward.
    1. آن تصادف، ما را به جلو هل داد [پرت کرد].
  • 2.the train stopped suddenly, jolting the passengers to one side.
    2. آن قطار به طور ناگهانی توقف کرد (و) مسافران را به سمتی تکان داد [پرت کرد].
[اسم]

jolt

/ʤoʊlt/
قابل شمارش

2 تکان شدید حرکت سریع و ناگهانی

  • 1.The train stopped with a jolt.
    1. آن قطار با تکانی شدید ایستاد.

3 شوک تکانه، هراس

مترادف و متضاد fright shock
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان