[فعل]

to kick ass

/kˈɪk ˈæs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: kicked ass] [گذشته: kicked ass] [گذشته کامل: kicked ass]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قاطعانه شکست دادن قاطعانه برنده شدن

culturally sensitive informal
  • 1."Did you win?" "We didn't just win, we kicked ass."
    1. «برنده شدید؟» «ما فقط برنده نشدیم، ما قاطعانه برنده شدیم.»
to kick someone's ass
کسی را قاطعانه شکست دادن
  • We weren't prepared for that game, and the other team kicked our asses.
    برای آن بازی آماده نبودیم و تیم دیگر ما را قاطعانه شکست داد.

2 کتک زدن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد beat up
to kick someone's ass
کسی را کتک زدن
  • I'll kick your ass if I ever see you talking to my girlfriend again.
    کتکت می‌زنم اگر دوباره ببینم که داری با دوست دختر من حرف می‌زنی.

3 موفق بودن موثر بودن

culturally sensitive informal
  • 1.This new strategy is really kicking ass.
    1. این راهبرد جدید واقعاً موثر است.

4 عالی بودن تحسین‌برانگیز بودن

culturally sensitive informal
  • 1.That movie kicked ass! All movies should be like that!
    1. آن فیلم عالی بود! همه فیلم‌ها باید مانند آن باشند!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان