[اسم]

king

/kɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شاه پادشاه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پادشاه خدیو شاه شه ملک
مترادف و متضاد crown monarch ruler
to be crowned king
شاه شدن [به عنوان شاه تاجگذاری شدن]
King Richard II
پادشاه ریچارد دوم
the kings and queens of England
شاهان و ملکه‌های انگلستان

2 سلطان [شخص اول در یک عرصه هنری]

معادل ها در دیکشنری فارسی: سلطان
king of something
سلطان چیزی
  • 1. He's the new king of pop music.
    1. او سلطان جدید موسیقی پاپ است.
  • 2. The lion is the king of the jungle.
    2. شیر سلطان جنگل است.

3 کینگ (نام خانوادگی) (King)

4 شاه (ورق‌بازی و شطرنج)

معادل ها در دیکشنری فارسی: شاه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان