[فعل]

to know of

/noʊ ʌv/
فعل گذرا
[گذشته: knew of] [گذشته: knew of] [گذشته کامل: knew of]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شناختن دانستن، درباره چیزی یا کسی شنیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سراغ داشتن
  • 1.I know of a good restaurant near the station.
    1. رستوران خوبی نزدیک آن ایستگاه می شناسم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان