Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شناختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to know of
/noʊ ʌv/
فعل گذرا
[گذشته: knew of]
[گذشته: knew of]
[گذشته کامل: knew of]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شناختن
دانستن، درباره چیزی یا کسی شنیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سراغ داشتن
1.I know of a good restaurant near the station.
1. رستوران خوبی نزدیک آن ایستگاه می شناسم.
تصاویر
کلمات نزدیک
know like the palm of one's hand
know
knotweed
knotty
knotted
know something inside out
know something like the back of one's hand
know the right people
know which side one's bread is buttered on
know which way the wind blows
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان