[اسم]

lag

/læɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تاخیر وقفه، فاصله میان دو رویداد مرتبط

[فعل]

to lag

/læɡ/
فعل گذرا
[گذشته: lagged] [گذشته: lagged] [گذشته کامل: lagged]

2 عقب بودن پشت سر کسی بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: واماندن عقب افتادن عقب ماندن
مترادف و متضاد trail
  • 1.The little boy lagged behind his parents.
    1. پسر کوچک پشت سر پدر و مادرش بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان