Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تاخیر
2 . عقب بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
lag
/læɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تاخیر
وقفه، فاصله میان دو رویداد مرتبط
[فعل]
to lag
/læɡ/
فعل گذرا
[گذشته: lagged]
[گذشته: lagged]
[گذشته کامل: lagged]
صرف فعل
2
عقب بودن
پشت سر کسی بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واماندن
عقب افتادن
عقب ماندن
مترادف و متضاد
trail
1.The little boy lagged behind his parents.
1. پسر کوچک پشت سر پدر و مادرش بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
ladylike
ladykiller
ladybug
ladybird
lady-in-waiting
lager
lager lout
laggard
lagoon
lahnda
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان