Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کفشدوزک
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ladybug
/ˈleɪdiˌbʌg/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کفشدوزک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پینهدوز
کفشدوزک
مترادف و متضاد
ladybird
1.I saw a cute ladybug today.
1. امروز یک کفشدوزک بامزه دیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
ladybird
lady-in-waiting
lady
ladle
ladies’ man
ladykiller
ladylike
lag
lager
lager lout
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان