[اسم]

ladle

/ˈleɪ.dəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ملاقه

معادل ها در دیکشنری فارسی: آبگردان چمچه ملاقه کفچه
  • 1.She dipped the ladle into the soup.
    1. او ملاقه را درون سوپ کرد [ملاقه را در سوپ فرو کرد].
[فعل]

to ladle

/ˈleɪ.dəl/
فعل گذرا
[گذشته: ladled] [گذشته: ladled] [گذشته کامل: ladled]

2 غذا کشیدن (با ملاقه)

  • 1.Ladle the soup.
    1. سوپ را با ملاقه بکشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان