[اسم]

lampoon

/læmˈpuːn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هجویه هجو

معادل ها در دیکشنری فارسی: هجویه
  • 1.Such lampoons of royalty were previously found only in the foreign press.
    1. چنین هجونامه هایی درباره خانواده سلطنتی قبلا تنها در جراید خارجی یافت می شد.
[فعل]

to lampoon

/læmˈpuːn/
فعل گذرا
[گذشته: lampooned] [گذشته: lampooned] [گذشته کامل: lampooned]

2 هجو کردن هجویه نوشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هجو کردن
مترادف و متضاد ridicule
  • 1.His cartoons mercilessly lampooned the politicians of his time.
    1. کتاب های مصور او بی رحمانه سیاست مردان دوران خود را هجو می کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان