[اسم]

lapse

/læps/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وقفه مکث، درنگ

مترادف و متضاد gap interval pause

2 ازکارافتادگی (موقت) خطا

مترادف و متضاد failure
a lapse of memory
ازکارافتادگی حافظه

3 کاهش افت

معادل ها در دیکشنری فارسی: افت
مترادف و متضاد decline fall
[فعل]

to lapse

/læps/
فعل ناگذر
[گذشته: lapsed] [گذشته: lapsed] [گذشته کامل: lapsed]

4 از بین رفتن متوقف شدن

  • 1.His concentration lapsed after a few minutes.
    1. تمرکز او بعد از چند دقیقه از بین رفت.
  • 2.This custom had lapsed over the years.
    2. این سنت در طی سال‌ها از بین رفته بود.

5 باطل شدن لغو شدن، اعتبار از دست دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: باطل شدن
  • 1.The treaty lapsed in 1995.
    1. عهدنامه در سال 1995 باطل شد.
  • 2.Your booking will automatically lapse unless you confirm it.
    2. رزرو شما به صورت خودکار لغو می‌شود، مگر اینکه تاییدش کنید.

6 لغزیدن افتادن، به حالت بدتری دچار شدن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان