[اسم]

laziness

/ˈleɪ.zi.nəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنبلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تنبلی
disapproving
  • 1.I stayed where I was out of laziness.
    1. من از روی تنبلی، همان‌جایی که بودم ماندم.
  • 2.The only thing stopping me from getting to the gym is laziness.
    2. تنها چیزی که مانع رفتن من به باشگاه می‌شود، تنبلی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان