[اسم]

lifetime

/ˈlɑɪf.tɑɪm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عمر

معادل ها در دیکشنری فارسی: زندگانی عمر
  • 1.A watch of this quality should last a lifetime.
    1. ساعتی با این کیفیت، باید یک عمر دوام بیاورد.
  • 2.I've never seen anything like it, in my lifetime.
    2. در عمرم هیچ چیزی شبیه به آن ندیده‌ام.
[صفت]

lifetime

/ˈlɑɪf.tɑɪm/
غیرقابل مقایسه

2 مادام‌العمر

  • 1.a lifetime commitment
    1. یک پیمان مادام‌العمر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان