[صفت]

light

/lɑɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: lighter] [حالت عالی: lightest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روشن (رنگ) کم‌رنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: کم‌رنگ
مترادف و متضاد light-coloured dark
light blue/green ...
آبی/سبز و... روشن
  • 1. I love your light blue eyes, baby.
    1. عزیزم من عاشق چشمان آبی روشن تو هستم.
  • 2. Lighter shades suit you best.
    2. پرده‌های [رنگ‌های] روشن‌تر بیشتر به تو می‌آیند.
کاربرد صفت light
صفت light به معنای "روشن" است و در این مفهوم به رنگ‌ها اشاره دارد و مخالف تیره است. مثال:
"light green" (سبز روشن)

2 سبک کم‌وزن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سبک کم‌وزن
مترادف و متضاد lightweight heavy
  • 1.Here, take this suitcase - it's pretty light.
    1. بیا، این چمدان را بگیر؛ خیلی سبک است.
a light summer dress
یک پیراهن تابستانه سبک
  • I bought a light summer dress.
    یک پیراهن تابستانه سبک خریدم.
as light as a feather
مانند پر سبک [سبک مثل یک پر]
  • The little girl was as light as a feather.
    آن دختربچه مانند پر سبک بود.
کاربرد صفت light به معنای سبک
صفت light در این مفهوم اشاره به سبک وزن بودن چیزی یا کسی دارد و همچنین به چیزی که بلند کردن و حمل کردن آن آسان باشد. مثال:
".Here, take this suitcase - it's pretty light" (بیا، این چمدان را بگیر؛ خیلی سبک است.)
"a light summer dress" (یک پیراهن تابستانه سبک)

3 ساده آسان، غیرجدی

مترادف و متضاد easy simple complicated hard sophisticated
  • 1.Let's talk about lighter things, shall we?
    1. بیایید درباره چیزهای ساده‌تری حرف بزنیم، باشد؟
  • 2.We were just making light conversation.
    2. ما فقط داشتیم مکالماتی ساده انجام می‌دادیم.
light reading for the beach
کتابی آسان برای خواندن در لب ساحل
کاربرد صفت light به معنای ساده و آسان
صفت light در این مفهوم اشاره دارد به‌سادگی انجام کاری؛ به کاری که نیازی به زحمت و تلاش ندارد و از جدیت برخوردار نیست. مثال:
".We were just making light conversation" (ما فقط داشتیم مکالماتی ساده انجام می‌دادیم.)

4 روشن (هوا و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: روشن
مترادف و متضاد bright sunny dark
it's light
روشن بودن هوا
  • 1. In summer it’s light until about nine o’clock.
    1. در تابستان، (هوا) تقریبا تا ساعت 9 روشن است.
  • 2. We'll leave in the morning as soon as it's light.
    2. صبح، به محض اینکه هوا روشن شود، راه می‌افتیم.
It gets light
روشن شدن هوا
  • It gets light at about 5 o'clock.
    هوا حدودا ساعت 5 روشن می‌شود.
توضیح درباره صفت light
صفت light در این کاربرد برای اشاره به روشنی طبیعی هوا در روز یا شرایطی که در آن نور طبیعی در جریان باشد استفاده می‌شود. واژه light در این مفهوم، وقتی که برای توصیف یک خانه یا اتاق به‌کار رود، به معنای «نورگیر» است.
".It was a light, spacious apartment at the top of the building" (آن آپارتمانی نورگیر و بزرگ در طبقه بالای یک ساختمان بود.)

5 سبک (خوراک) کم‌الکل (نوشیدنی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: خفیف
مترادف و متضاد heavy
light breakfast/lunch/dinner/diet
صبحانه/ناهار/شام/رژیم غذایی سبک
  • 1. I had a light breakfast.
    1. صبحانه سبکی خوردم.
  • 2. I just want something light for lunch.
    2. برای ناهار فقط یک چیز سبک می‌خواهم.
  • 3. Stick to a light diet.
    3. به یک رژیم غذایی سبک پایبند بمانید [داشته باشید].
light beer
آبجوی کم‌الکل
  • Give me a light beer.
    یک آبجوی کم‌الکل به من بدهید.
توضیح درباره صفت light به معنای ملایم
صفت light در ارتباط با غذا و خوردنی به غذایی اشاره می‌کند که میزانش کم باشد، چربی زیاد نداشته باشد، طعم خیلی تندی نداشته باشد و هضمش آسان باشد.
این صفت در این کاربرد به معنای هر چیزی که شدید نباشد یا میزانش از حد معمول کمتر باشد، است، مانند باران، صدای قدم‌های پا، کار خانه و ...

6 ملایم سبک، آرام

معادل ها در دیکشنری فارسی: آرام
مترادف و متضاد gentle heavy
a light tap/pressure/exercise/rain
ضربه/فشار/ورزش/باران ملایم
  • 1. She felt a light tap on her shoulder.
    1. او ضربه آرامی به شانه‌اش احساس کرد.
  • 2. The forecast is for light showers.
    2. باران ملایم پیش‌بینی شده است.
  • 3. You only need to apply light pressure.
    3. شما تنها لازم است فشار ملایمی وارد کنید.
light sentence/exercise/traffic
حکم/ورزش/ترافیک سبک
  • 1. He got off with a light sentence.
    1. او حکمی سبک گرفت [او با حکمی سبک آزاد شد].
  • 2. You are probably well enough to get a little light exercise.
    2. شما احتمالا به میزان کافی خوب هستید که کمی ورزش سبک انجام دهید.
light sleep
خواب سبک
  • She drifted into a light sleep.
    او به خوابی سبک رفت.
a light sleeper
سبک‌خواب
  • I've always been a light sleeper.
    من همیشه یک سبک‌خواب بوده‌ام [خواب من همیشه سبک بوده است].
توضیح درباره صفت light به معنای آرام
صفت light برای اشاره به عمل آرام و با ظرافتی دارد که برای انجامش نیاز به اعمال فشار یا زور زیادی نباشد.
[اسم]

light

/lɑɪt/
قابل شمارش

7 چراغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: چراغ
مترادف و متضاد lamp
  • 1.Keep going—the light is green.
    1. (به راه) ادامه بده؛ چراغ سبز است.
  • 2.My front bike light isn't working.
    2. چراغ جلویی دوچرخه‌ام کار نمی‌کند.
  • 3.She could see the city lights in the distance.
    3. او می‌توانست چراغ‌های شهر را در دوردست ببیند.
to turn/switch the lights on/off
چراغ را روشن/خاموش کردن
  • Could you turn the light on, please?
    می‌توانید چراغ را روشن کنید، لطفا؟
to turn out the light
چراغ را خاموش کردن
  • Don't forget to turn out the light when you leave the classroom.
    فراموش نکن وقتی که کلاس را ترک کردی، چراغ را خاموش کنی.
the lights go out/come on
خاموش شدن چراغ/روشن شدن چراغ [برق رفتن/برق آمدن]
  • 1. It was an hour before the lights came on again.
    1. یک ساعت طول کشید تا دوباره چراغ‌ها روشن شوند [برق بیاید].
  • 2. Suddenly all the lights went out.
    2. ناگهان همه چراغ‌ها خاموش شدند [ناگهان برق رفت].
to turn down/dim the lights
چراغ‌ها را کم کردن/کم‌نور کردن
  • Would you dim the lights, please?
    لطفا چراغ‌ها را کم‌نور می‌کنی؟
ceiling/wall lights
چراغ سقفی/دیواری
  • The ceiling lights were turned off.
    چراغ‌های سقف خاموش بودند.
کاربرد اسم light به معنای چراغ
اسم light در این مفهوم به معنای چیزی است که نور تولید می‌کند، به‌خصوص به‌وسیله برق. مثال:
"?Could you turn the light on, please" (می‌توانید چراغ را روشن کنید، لطفا؟)

8 نور روشنایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: درخش روشنایی روشنی نور سو فروغ
مترادف و متضاد brightness illumination darkness
  • 1.That light is blinding me.
    1. آن نور [روشنایی] دارد کورم می‌کند.
bright/dim/natural light
نور زیاد/کم/طبیعی
  • Natural light is always better than artificial light.
    نور طبیعی همیشه بهتر از نور مصنوعی است.
by the light of ...
زیر نور ...
  • She could just see by the light of the candle.
    او زیر نور شمع به‌سختی می‌توانست ببیند.
to bring something into the light
چیزی را زیر نور آوردن
  • Bring it into the light so I can see it.
    آن را زیر نور بیاور تا من بتوانم ببینم.
to catch the light
نور را به خود گرفتن [جذب کردن]
  • The knife gleamed as it caught the light.
    چاقو همین که نور را به خود گرفت، درخشید.
a beam/ray of light
پرتو/اشعه نور
  • A ray of light shone through the crack in the door.
    اشعه نور از شکاف در تابید.
کاربرد اسم light
اسم light به معنای "روشنایی" و "نور" است. light در این مفهوم اشاره دارد به عامل طبیعی که بینایی را تحریک کرده و موجب دیده شدن اجسام می‌شود. مثال:
".That light is blinding me" (آن نور [روشنایی] دارد کورم می‌کند.)

9 کبریت فندک، آتش

مترادف و متضاد match
  • 1.He asked me for a light.
    1. او از من فندک خواست.
to have a light
فندک داشتن/آتش داشتن
  • Do you have a light?
    کبریت داری؟ [فندک داری؟ یا آتش داری؟]
توضیح درباره واژه light به معنای فندک
واژه Light گاهی معنای شی یا ابزار روشن‌کننده سیگار (از قبیل کبریت، فندک، آتش) می‌دهد. این واژه در این کاربرد همیشه به‌صورت مفرد به‌کار می‌رود.
[فعل]

to light

/lɑɪt/
فعل گذرا
[گذشته: lit] [گذشته: lit] [گذشته کامل: lit]

10 روشن کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: برافروختن روشن کردن
مترادف و متضاد burn ignite extinguish put out
to light a match/candle/fire ...
کبریت/شمع/آتش و... روشن کردن
  • 1. She lit a candle.
    1. او یک شمع روشن کرد.
  • 2. Steve took out a cigarette and lit it.
    2. "استیو" یک سیگار درآورد و روشن کرد.
کاربرد فعل light به معنای روشن کردن
فعل light در این مفهوم اشاره دارد به موجب سوختن چیزی شدن و یا چیزی را به آتش کشیدن. مثال:
"to light a fire" (آتش روشن کردن)

11 روشن شدن سوختن

  • 1.The fire wouldn't light.
    1. آتش روشن نمی‌شد.
توضیح درباره فعل light به معنای روشن شدن
فعل light در این مفهوم به معنای روشن شدن آتش است.

12 روشن کردن نورانی کردن

formal
to light a place/a thing
جایی/چیزی را روشن کردن
  • 1. I used my torch to light the way home through the woods in the night.
    1. از مشعلم استفاده کردم تا راه خانه از میان جنگل را روشن کنم.
  • 2. Our way was lit by a full moon.
    2. راه ما توسط ماه کامل روشن شده بود.
  • 3. The stage had been lit with candles.
    3. صحنه با نورافکن‌های پرنور روشن شده بود.
  • 4. The stage was lit by bright spotlights
    4. صحنه با نورافکن‌های پرنور روشن شده بود.
توضیح درباره فعل light به معنای روشن کردن
فعل light در این مفهوم اغلب در جملات مجهول استفاده می‌شود و به معنای روشنایی بخشیدن به یک چیز یا مکان است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان