[فعل]

to limn

/lɪm/
فعل گذرا
[گذشته: limned] [گذشته: limned] [گذشته کامل: limned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرح دادن کشیدن (نقاشی، عکس و ...)

مترادف و متضاد depict describe draw
  • 1.She limns a gentler world in her novels.
    1. او دنیایی آرام تر را در رمان هایش شرح می دهد.
  • 2.The artist had limned this painting several years earlier.
    2. آن هنرمند این نقاشی را چندین سال قبل کشیده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان